سالگرد تولد باباجونی
سلام کوچولوی نازم امروز 23آبان ماه هستش و روز تولد بابا جونی هست. هنوز بهش نگفتم که یادم هست که امروز سالگرد تولدشه و بهش تبریک بگم می خوام هروقت رفتم خونه سورپریزش کنم . البته اگه این نوشته ها رو بخونه مطمئناً متوجه می شه که امروز تولدشه صبح مرخصی گرفتم و رفتم میلاد نور و براش یه کادو گرفتم که امیدوارم خوشش بیاد قراره امشب یه جشن کوچولو هم براش بگیرم آخه من خیلی دوستش دارم روز تولدشو بهش تبریک می گم و امیدوارم سالیان سال کنار یکدیگر با خوبی و سلامتی زندگی کنیم . ...
نویسنده :
مامان سیلوانا جون
14:56
دیدار مجدد
سلام جیگرم این روزها سر مامان جونی خیلی شلوغ بود و نمی تونست برات مطلب جدیدی بنویسه چون داره بودجه سال2012 رو آماده می کنه این روزها روزهای قشنگیه عیدقربان و ولادت و عید غدیر. سال گذشته باباجونی این موقع حج تشریف داشتن و یک ماه مامان جونی رو تنها گذاشتن مامان جونی هم همش گریه می کرد چون دلش برای باباجونی خیلی تنگ شده بود . یادمه باباجونی پارسال 24ساعت تاخیر داشت البته بهشون نگفته بودن بلکه پروازشون چند ساعت چند ساعت عقب می افتاد تااینکه 24 سالعت شد و من همه اون 24ساعت رو منتظر بابابجونی بودم بالاخره پرواز بابا جونی نشت و ساعت 5/5صبح بود که من و م...
نویسنده :
مامان سیلوانا جون
14:41
خراب شدن ماشین
سلام نی نی جونم یه چند روزی هست که ماشین خیلی ریپ می زنه و چراغ ترمزدستی و چراغ دیاگش روشن می شه . صبح که اومدم اداره بازم ریپ می زد. یه مرخصی یه ساعته گرفتم و بردم تعمیر گاه مجاز ایران خودرو توی شهرک غرب . وقتی رسیدم یدفعه دیدم چه دود غلیظی از اگزوز بیرون می ده کلی ترسیدم فکر کردم آتیش گرفته ولی بعد فهمیدم که واشرسرسیلندر سوزونده و کلی هزینه گذاشته روی دستمون . ولی وقتی با باباجونی صحبت کردم کلی منو دلداری داد و منم آروم شدم. ماشاا... باباجونی خیلی با درکو شعوره طوریکه وقتی دید من ناراحتم می گفت فدای سرت خودت سلامت باشی . بابا جونی ممنونم از اینکه منو آروم کردی . خیلی دوس...
نویسنده :
مامان سیلوانا جون
15:43
گیر دادن مامان جونی
سلام جوجه کوچولوی مامان یه چند روزیه گیر دادم به بابا جونی و ازش خواستم که درباره دعوت جنابعالی یه فکر جدی بکنیم. نمی دونم کی می خواد دیگه تصمیم نهاییشو بگیره . نمی دونم چرا راضی نمی شه . دیگه دارم غصه می خورم چون هر وقت می بینم توی خیابون مامانا نی نی های کوچولوشونو بغل می کنن غصه دار می شم و کلی فکر می کنم که چرا من ندارم . ...
نویسنده :
مامان سیلوانا جون
13:48